تا به حال اینقدر با خواهش دیگران را نگاه نمیکردم.
از این غم چگونه باید بگریزم! این اندوه بی پایان است وبس!
دل شکسته ام کرد.
دیگر کلماتی در حد این اندوه نیستند. واژه ها ناتوانند در مقابل این غم!
اینجا دگر صحبت از من است نه افکار کودکانه!
نا گزیر باید لباس صبر را بر تن کنم.
چه سخت است پوشیدن کلمه ای که دیگر با من بیگانه است.
چه سخت است لبخند زدن در مقابلش و در پاسخ بگویی
که هیچ اتفاقی نیفتاده است!
نظرات شما عزیزان: